اليسا24 عضو
ارسالها: 0
عضویت: 4 اردیبهشت 92پنجشنبه 24 مرداد 1392 - 02:58 خاطره ي اگاه شدن از بارداريتون (22316 بازدید)
خاطره ي اگاهي از بارداريمامان امیرارشا عضو
ارسالها: 0
عضویت: 12 اردیبهشت 92دوشنبه 28 مرداد 1392 - 16:13 ما بچه نمی خواستیم اخه تازه 1 سال لز ازدواجمون گذشته بود......
اون روزا من گلوم چرک کرده بود و پنی سیلین می زدم حالم خیلی بد بود همش بی حوصله بودم و حالت تهوع داشتم تا اینکه به بارداری شک کردم و یه شب فکر کنم روز عید قربان بود با بیبی چک تست دادم و مثبت بود نمی دونستم چیکار کنم ساعت 11شب بود به شوهرم گفتم بدو برو یه دونه دیگه بخر اون طفلکم سریع رفت خرید و اورد و من دوباره تست دام و مثبت بود و الکی به احسان گفتم منفیه و اون تو ذوقش خورد و ناراحت شد. قیافشو که دیدم خندیدم و گفتم مثبته مثبته. با اینکه نینی یه مهمون ناخونونده برای ما بود اما ما خیلی خیلی خوشحال شدیم. از اون روز ویار وحشتناک و عجیب غریب من شروع شد..........مامان هستی عضو
ارسالها: 0
عضویت: 22 اردیبهشت 92دوشنبه 28 مرداد 1392 - 23:22 ما تازه ازدواج کرده بودیم ولی قبلش2سال عقد کرده و4 سال دوستی خانوادگی داشتیم ما خودمون تو رو خواستیم وخدا خیلی زود تورو به ما داد تو 10 آذر تازه آزمایش داده بودم که دچار خونریزی شدم تا صبح گریه کردم دیگه نا امید شده بودم ولی دکتر گفت تو سرجاتی کل دوران حاملگی ویار داشتم وهمچنین کمر درد وحشتناک ولی خد ارو شکر تو الان هستی وتازگیها تو 5 سالگیت از ما نینی میخایسایت من مامان فاطمه عضو
ارسالها: 642
عضویت: 17 مهر 91چهارشنبه 3 مهر 1392 - 16:21 ما 1 سال بود بچه می خواستیم با ملی قرص و دارو این بچه بالاخره اومد تو دلم.خداروشکر.البته 6 ماه قبلش یه سقط داشتم.خیلی منتظر بودم بی بی چک بزنم چون آمپول hcg زده بودم همش منتظر بودم 14 روز بگذره که الکی مثبت نکنه بی بی چکم رو و بالاخره روز موعود رسید و من تقریبا 99 درصد مطمئن بودم باردارم چون علائمم خیلی تابلو بود.بی بی چک زدم اولش خط دوم نیفتاد بعد از 10 دقیقه یه خط خیلی کمرنگ افتاد.اولش که خطی نیفتاد داشتم دق می کردم گفتم یعنی این همه علائم توهم بود؟چطوری حالا به شوهرم بگم و از این فکر و خیالا.بعد که خط دوم رو دیدم خیالم راحت شد ولی همون روز پشت تلفن به شوهرم گفتم خیلی خوشحال شد ولی هیچوقت رو نمیکنه خوشحالی شو ولی من از صداش می فهمم.خلاصه یه چند روزی صبر کردم نزدیک 4-5 تا دیگه بی بی چک تست کردم تا یه کم پررنگتر بشه بعد برم آزمایش بدم.این بود خاطره ی اومدن گل پسری که البته هنوزم تو دلمهسایت من مامان یسنا عضو
ارسالها: 0
عضویت: 10 اردیبهشت 92چهارشنبه 3 مهر 1392 - 18:46 ما 3سال بود که ازدواج کرده بودیم و بالاخره همسرم رو برای بچه دار شدن راضی کرده بودم .ماه رمضون بود و من تمام روزه هامو گرفته بودم روز آخر ماه روضون با بی بی چک فهمیدم که باردارم به علی گفتم و خوشحالیش منو هم خوشحالتر کرد روز بعد رو نگذاشت روزه بگیرم چون استرس داشتم چند روز صبر کردم و دوباره یه بی بی چک دیگه...سریع رفتم دکتر و با یه سونوگرافی از همه چی مطمئن شدیم ...خیلی حس خوبی بود هیچوقت یادم نمیره.با اینکه کار میکردم ولی خیلی حالم بد نبود همه چی میخوردم و از هیچ خوردنی بدم نمیومد...فقط باور نمیکنید به بوی بدن مردها حساس شده بودم تا جاییکه تا دم مرگ میرفتم ولی خدا رو شکر به همسرم این حس رو نداشتم ولی توی محل کارم خیلی اذیت شدم اگه یه مردی نیمساعت پیش از یه جایی رد میشد میفهمیدم و بعدش....سایت من نرگس عضو
ارسالها: 0
عضویت: 25 خرداد 95سه شنبه 25 خرداد 1395 - 01:30 سلام میتونید کمکم کنید تست بارداری دادم یک خط کمرنگ در اومد حدود ده دقیقه بعد اختمال بارداری هست ایا
آخرين وبلاگها