نه گل از دست غمت رست و نه بلبل در باغ
همه را نعره زنان جامه دران میداری

یه روزی اقا خرگوشه رسید به یه بچه موشه
موشه پرید تو سوراخ خرگوشه گفت:اخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ

خدایش بیامرزد آن زنده یاد / که از خود هم این ارث بر جا نهاد
چو هی میبرم پیش پنبه دوز / ز مغزش پریده است برق و فیوز

ز بس هرشب به او چت می نمودم
به او من کم کم عادت می نمودم

من بعضی چهر ها چون زود عادت میکنم ، پیششان سر بر نمی آرم ، رعایت میکنم

من دلم تنگ میشه تو دلت سنگ میشه
نذار این تنگ بلور بشکنه با این غرور

راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جز آنکه جان بسپارند چاره نیست

تا کشته وای محبت نشوی
سررشته عاشقی به دستت ندهند

زندگی دیکته گفت :
ما همش غلط پشت غلط عشق رو نوشتیم
با الف نقطه گذاشتیم
ته خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــط

جناب آرمان مشاعره لطفا

نی نی اوچولو گفته: دانی که را سزد صفت پاکی؟
آن کو وجود پاک نیالاید

دیدمت وه چه تماشائی و زیبا شده ای
ماه من آفت دل فتنه جانها شده ای

یک دو سه چار
شابلون کوچولوتو بردار
اونو رو کاغذ بذار
بکش شکلای بسیار