باهم بیرون رفتیم اول فقط خوشم‌اومد ولی الان دوسشم دارم...
اونم مثل منه شرایطش
یه دختر داره و داره جدا میشه
زنش دختر خالشه میگه مامانم به زور برام گرفت وقتی ۲۰ سالم‌بود از اول دوسش نداشتم
به من گفت حامله نمیشه گولم زد بعددیدم حاملس
میگه من عاشقت شدم بدون تو میمیرم.. همش بهم اصرار میکنه زودتر جدا شم اونم جدا شه ازدواج کنیم
میگه دخترم شاید بره پیش مامانش بمونه ولی‌ تو روشارو نگه دار دوس ندارم اصلا بخاطر روشا بری
خیلی حساسه
چون تو محل کار اشنا شدیم به نظرم دروغ نمیگه اخه اونا که اونجان ۱۰ ساله میشناسنش.. میگه برو از هرکی خواستی‌ تحقیق کن
تو اتاق عمل بیمارستان هم کار میکنه شیف وایمیسه
کلا از رفتاراش خوشم میاد باهم تفاهم داریم

حالا الان دو هفتس‌ بابای روشا ول نمیکنه همش اصرار میکنه برگرده
تازه فهمیدم شب عید قمار کردن
سر کل زندگیش حتی‌ من
بابام نگفته من ناراحت نشم
بردنش بیابون های اطراف بزننش‌ زنگ زده بابام براشون پول کارت به کارت کرده ولش کردن
یا وقتی‌نامزد بودیم‌به یه دختری تجاوز کرده
دختره اومده پیش‌ بابام بهش‌پول داده بره ترمیم کنه شکایت نکنه!
بقیشم که خودتون میدونین چیا گذشته به من
ولی انقدر الان التماس میکنه گریه میکنه اعصابمو خورد کرده
از طرفی داداشش دیشب فوت شد
همش خواهش میکنه تنهام نزار من بی کسم
پیشم باش
از طرفی اون که باهاش دوستم میگه حق نداری بری ببینه زنگ میزنه خیلی ناراحت میشه همش قسمم میده حرف نزن باهاش
بهشت زهرام نمیزاره برم میگه خودم میبرمت یروز اونا نباشن

به خدا هزار بار گفتم برو به زندگیت برس طلاق نگیر اوضاع من فرق داره ولی قبول نمیکنه میگه من هیچ حس و رابطه ای با زنم ندارم
حتی الان میگم‌ من تکلیفمو معلوم کنم توام همینطور بعد باهم باشیم میگه من یروزم بدون تو نمیتونم تنهام نزار
هرکاری بگی همون کارو‌‌میکنم فقط باش
خلاصه موندم این وسط راه درست چیه!!!
خودم پشیمونم با یکی دوس شدم
ولی از طرفی دلمم نمیخواد از دستش بدم

سلام
روشا جون چرا تو پیج قبلی نوشتی
اینجا که کسی نیست
ببین زندگی با شوهرت که تصمیمش با خودته
اینی که من از بیرون میبینم جدا شدن بهتر از زندگی کردنه
در مورد اون اقا که گفتی تحصیلکرده و با شخصیته
من بعید میدونم مردی که با زن متاهل ارتباط برقرار میکنه ادم با شخصیتی باشه. بنظرت شوهرت هم همین دلایل رو نمیتراشید برای خیانتش؟ همین چیزایی که این اقا میگه
و چقدددددددددد قصه ای که گفته تکراریه روشاجان
بزور زنمو برام گرفتن. داریم طلاق میگیریم. حواست باشه پای یه دختر بیگناه وسطه و زنی که نمیدونی تو زندگیش چه خبر بوده. سعی کن وجدانت رو بیدار کنی . خیلی مشخصه راه درست چیه. حضور تو و حرفت حتی ذره ای باعث بشه اون زندگی از هم بپاشه خیلی خودت رو مدیون کردی. فقط کافیه دخترت رو بذاری جای دختر اون اقا و خودت رو بذاری جای همسرش.
بنظرم اولین کاری که میکنی از محل کارت فعلا بیا بیرون. اون اقا رو بلاک کن. بهش هم بگو دیگه حق نداره بهت زنگ بزنه. بره پی زندگیش
حتی نگو برو بعد طلاق بیا. که این یعنی نابودی زندگیش. حواست باشه چراغ سبزی براش نذاری.
همه ی اینا سخته روشا. ولی اگه راه درست رو میخوای بایددددد این کارها رو انجام بدی.
نذار شخصیتت مثل شوهرت بشه.میتونی بری اقدام کنی برای جدایی. فکر کنم بهترین کار همینه. بعد که جدا شدی .آزادی و مطمئن باش اگه راه درست رو بری موقعیت های درست تری برات پیش میاد.

سلام روشا جان. قبل از هر چیز بگم ازاز خانوادت تعجب میکنم چطور از دوره نامزدی متوجه رفتار این آقا(تجاوز یا دوستی با دختر دیگه ) شدن و سکوت کردن و به ازدواج ختم شد
‌بکذریم
..منم با بانو کاملا موافقم
اینکه میخوای برای زندگی خودت چه تضمیمی بگیری باز خودت می‌دونی ..اکه اینطور که شما تعریف میکنی باشه و همسرتون این رفتارها و برخوردها رو داره و تو هم تلاشت کردی و فایده نداشته
پس شاید جدا شدن بهتر از زندگی ای باشه نه تنها خودتون مشکلتون حل نمیشه دارید برای زندگی دیگران هم ایجاد مشکل میکنید ‌...
اینکه توی رابطه با همسرت وارد رابطه ی دیگه ای شدی برات متاسفم
ببخش رک بهت گفتم اما یه انسان ضعیف و سست عنصر اینکار میکنه و دنبال توجیهات بچگانه میشه که همسرم با من خوب نیست ..همسرم فلانه بهمانه...یا اینکه میکی من با این آقا تفاهم دارم ....تو نمیتونی ادامه بدی با همسرت ..خب اقدام کن برای جدایی ..تو که حمایت و شرایط مالی خانوادت رو داری ...این چه کارایی می‌کنی ..چرا وارد یه رابطه زن و شوهر دیگه میشی ؟ لحظه ای به اون زن و به هم حنس خودت فکر کردی ؟ ..
به قول بانو چقددددددددددددددددر حرفهای این آقا تکراریه ...دقیقا یعنی سناریویی که بارها از دهان مرداایی که دنبال رابطه هستن شنیدیم ...
تو فکر می‌کنی این آقا شما اولین نفر هستی که باهاش دوست شده ؟؟؟بهت قول میدم تو اولیش نیستی ..تو حتی آخریش هم نیستی ..چرا میخوای وارد رابطه ای بشی که اینقدر مخربه ....خیلی مشخصه که الان کنار این آقا حس تفاهم بهت دست داده ..چون فقط یه وجه از شخصیتش رو برای شما نمایان کرده ...ایشون اتفاقا خیلی هم سست اراده هستن ..چون اگه نبود اصلا این ازدواج به قول خودش اجباری رو زیر بار نمی فت ..مکه دوره عصر حجره که کسی رو به زور وارد یه ازدواج اجباری بکنن اونم برای یه آقا !!!!؟
آدمی که از الان داره برای زندگی تو تصمیم میگیره تهش معلومه چیه ...کسی که داره به تو میگه بهشت زهرا نرو‌!!!! خودم بعدن میبرمت ..!!!!
برای زنی تصمیم میگیره که همسر یه نفر دیگست ... تقریبا میشه حدس زد تو زندگی مشترک خودش هم چطور آدمی بوده ...و به نظر من این آدم رو باید بری احوال زنش هم بپرسی ..تو از کجا می‌دونی برخوردش بازنش این سالها چطور بوده ،؟
چه اذیت هایی داشته ..؟ آهان چون ده ساله اونجا کار می‌کنه همه از احوالات درونی این آدم خبر دارن ؟ پس حرفاش همه صحت داره ؟..خودت گووول نزن ...توشاید فکر می‌کنی این آقا بیچاره داره با زنه سرد و بی روح زندگی می‌کنه و چقدر داره بهش فشار میاد و داره تحمل می‌کنه ..و تو شدی فرشته ی نجاتش ...اونی که اون میخواد تو هستی و دنیای تفاهم هم باهم دارید ...تو ذره ای لحظه ای به این فکر کردی که تو با رفتارت.. نگاهت. لحن کلامت .. و..باعث لرزیدن و لغزش یه مرد متاهل شدی و خودت هم متاهل هستی !!!!
ببخش رک باهات حرف زدم ..اما پیشنهاد من برای تو با توجه به حرفات .اقدام کنید برای جدایی از همسرت ...و قطع کردن این رابطه ست ...و آرزو میکنم از ته دلم که اکه قسمتت بود و از همسر ت جدا شدی یه ازدواج خیلی خوب و البته درست بکنی ...