(خواننده خاموش بی ادب فضولی بسه) عضو
ارسالها: 5864
عضویت: 16 مهر 91جمعه 21 مهر 1391 - 21:22 *_*_*اینجا همه چی درهم *_*_* خخخخ (12124 بازدید)
بیایین بحرفیم از هرچی بی ربط با ربط خخخ
خوش باشین دیهامپراتوریس عضو
ارسالها: 6710
عضویت: 16 مهر 91جمعه 21 مهر 1391 - 22:49 اما ما حححححححححححححححححححححححححححتما باید عروسیامون مختلط باشهملوس عضو
ارسالها: 4893
عضویت: 16 مهر 91جمعه 21 مهر 1391 - 22:50 ناناز این شعر نبود که میخوندند : نون و پنیر اوردیم دخترتونو رو بردیم ، نون و پنیر ارزونیدون دختر نیمدیم بهتون
نون و پنیر ، فرش و حصیر آوردیم دخترتونا بردیم ، نون و پنیر ، فرش وحصیر ارزونیتون دختر نمیدیم بهتون
نون و پنیر ، فرش و حصیر ،مرد دلیر آوردیم دخترتونا بردیم ،نون و پنیر ، فرش و حصیر ،مرد دلیر ارزنیتون دختر نمیدیم بهتون
نون و پنیر ، فرش و حصیر ،مرد دلیر کماج شیر آوردیم دخترتونا بردیم ،نون و پنیر ، فرش و حصیر ،مرد دلیر کماج شیر ارزونیتون دختر نمیدیم بهتونملوس عضو
ارسالها: 4893
عضویت: 16 مهر 91جمعه 21 مهر 1391 - 22:51 بهار ماشالا خدا برات حفظش کنه پسرتاناناز عضو
ارسالها: 4690
عضویت: 18 مهر 91جمعه 21 مهر 1391 - 22:51 رشتی ها عشقققققققق ان
من اگه بشیم از ننه فولاد زره براتون تعریف کنم...فشارتون می افته....
تو نامزدیم نگذاشت با شوهرمم برقصم می گفت معصیت داره.... حالا سر خودش بدش میاد من تو مهمونی ها روسری بگذارم !!!!!!!!!!!ناناز عضو
ارسالها: 4690
عضویت: 18 مهر 91جمعه 21 مهر 1391 - 22:52 وای تو چه خوب بلدییییییی.... آره همین شعر بودددددددددددددددملوس عضو
ارسالها: 4893
عضویت: 16 مهر 91جمعه 21 مهر 1391 - 22:52 آره خواههههههههههههههههههههههههههر چی کار کنیم ، اینم شانس ماستامپراتوریس عضو
ارسالها: 6710
عضویت: 16 مهر 91جمعه 21 مهر 1391 - 22:53 بچه ها من برم حموم
اگه از مراسم ما میخواین بدونین ((موزه میراث روستایی گیلان))رو سرچ کنید اسم خواهرمم(پویا میریوسفی)
دوستون دارم همتون رووووووووووووووووووووووووووووو. فعلا باییییییییییییییییییییییییییییییملوس عضو
ارسالها: 4893
عضویت: 16 مهر 91جمعه 21 مهر 1391 - 22:53 بهار من بچه ندارم .ملوس عضو
ارسالها: 4893
عضویت: 16 مهر 91جمعه 21 مهر 1391 - 22:54 برو عزیزم مواظب خودت باش بووووووووووووووووووووووووووووووس.بهار عضو
ارسالها: 6964
عضویت: 30 اردیبهشت 91جمعه 21 مهر 1391 - 22:55 من روز نامزدی میخواستن مهریه امو کم کنن (از اون چیزی که ما میخواستیم کمتر بکنن) بعد مادرشوهرم میگفت باید کم بشه این دینه به عهده دوماد منم جلوی همه مهمونا به مامانم گفتم مامان برو با علی (یعنی شوهرم )) حرف بزن
مامانم هم رفت به علی گفت که ما اینطوری میخوایم اونم گفت هرجور شما میخواین و مامانش ساکت شد
ههههههههههههسایت من ناناز عضو
ارسالها: 4690
عضویت: 18 مهر 91جمعه 21 مهر 1391 - 22:55 شوهرم هنوز نیومده.... ما مثلا ناهار دعوتیم........ /
شادی برای اینه که ننه فولاد زره الان گرسنه است خخخخخخخخخخناناز عضو
ارسالها: 4690
عضویت: 18 مهر 91جمعه 21 مهر 1391 - 22:56 نگ نگ مرسی از راهنمایی ات دارم می سرچم
بوسسسسسسسسس باییییییییییییملوس عضو
ارسالها: 4893
عضویت: 16 مهر 91جمعه 21 مهر 1391 - 22:57 نه ندارم قربون
برو عزیزم مواظب خودت باش بچتم از طرف من ببووووووووووووس خواهر(خواننده خاموش بی ادب فضولی بسه) عضو
ارسالها: 5864
عضویت: 16 مهر 91جمعه 21 مهر 1391 - 22:57 سلوووم
آخرين وبلاگها