Loading...

  • مامان مریم و آرمان جون
    مامان مریم و آرمان جون
    پنجشنبه 9 آبان 1392 - 01:10

    يک هووي کوچولو (1313 بازدید)


    روزها‌، ماه‌ها و سال‌ها گذشت و من همچنان فرمانرواي خانه‌مان بودم. تمام وقت مامان و بابا براي من بود. مجبور نبودم عشق‌شان را با کسي تقسيم کنم و مي‌توانستم با خيال راحت در قلمروي تحت فرماندهي خودم يکه‌تازي کنم. کوچک‌ترين شيرين‌کاريم، غوغايي در خانه به پا مي‌کرد. مادر بزرگ‌ها و پدر بزرگ‌ها که ديگر سنگ تمام مي‌گذاشتند. من بودم و يک اطاق اسباب بازي و تولدهايي که خانه‌مان پر از هديه‌هايي بود که تنها براي من بود. تا اينکه يکروز مادرم به من گفت قرار است برايم يک همبازي کوچک بيايد و من ديگر تنها نيستم. اول نفهميدم چه بلايي به سرم آمده است اما هر چه شکم مادر‌بزرگ تر مي‌شد، بيشتر به عمق فاجعه پي مي‌بردم. کمتر مرا بغل مي‌کرد، گاهي حالش خوب نبود و حوصله‌ام را نداشت. اگر خود را به بغلش مي‌انداختم، بابا و مادر‌بزرگ و بقيه مرا دعوا مي‌کرند، تمام اينها يک طرف، لوازم کوچولويي که خريده مي‌شد و هيچ ربطي به من نداشت ديگر طاقتم را طاق کرده بود تا اينکه بالاخره يک روز مامان به بيمارستان رفت و با يک بچه زشت و نق‌نقو به خانه آمد.


    نمي‌دانم بچه‌اي به اين زشتي آن‌هم در حاليکه فقط بلد بود بخورد‌، بخوابد، کثيف کند و جيغ بکشد‌، چه چيز جالبي داشت که همه به ديدنش مي‌آمدند، برايش کادو مي‌آوردند وغم‌انگيزتر اينکه مي‌گفتند: شبيه من است!


    خلاصه دوران فرمانروايي‌ام تمام شده بود و من بايد اطاقم، مامان و بابام و حتي اسباب‌بازي‌هايم را با يک غريبه تازه وارد تقسيم مي‌کردم. اين سخت‌ترين روز‌هاي زندگي من بود.


    در هر صورت خبر آمدن اين تازه وارد چيزي نيست که بدون برنامه گفته شود و بايد به فرزند بزرگتر حق بدهيم که گاهي رفتارهاي نامناسبي از خود نشان دهد. البته مديريت صحيح ما مي‌تواند خيلي زود او را با شرايط جديد وفق دهد.


    شکم مامان،خونه ني‌ني


    بهتر است خبر آمدن مهمان ناخوانده را براي روزهاي آخر نگذاريد. وقتي کمي شکم مادر برآمده شد، زمان خوبي براي گفتن اين موضوع است. اينکه يک خواهر يا برادر در شکم مامان در حال بزرگ شدن است و توضيح در باره ماه‌هاي آينده که به دنيا مي‌آيد و او ديگر تنها نيست البته با توجه به سن و سال کودک لازم است.


    مي‌شود حتي وقتي جنيني تکان مي‌خورد، دست کودک را گرفت و بر روي شکم گذاشت و به او گفت: مي خواهد زودتر بيرون بيايد تا با تو بازي کند!


    بهتر است با کودک‌تان براي خريد لوازم نوزاد برويد و نظر او را بخواهيد. بگوييد دوست داريد همه چي با سليقه او باشد. وقتي چيزي را با نظر فرزند اول براي نوزاد مي‌خريد به او بگوييد که ني‌ني در دل شما از او تشکر مي‌کند. البته اينها بستگي به سن فرزند اول هم دارد. اگر فاصله سني خيلي کم باشد، چنين نسخه‌اي قابل اجرا نيست. اگر فاصله سني خيلي زياد هم باشد فکر مي‌کند او را مسخره مي‌کنيد.


    اگر فرزند اول در روزهاي آموزش توالت رفتن يا جدا شدن محل خواب است، سعي کنيد اين تغييرات با زمان زايمان فاصله داشته باشد تا او استرس هر دو را با هم تحمل نکند.


    عادي سازي روزهاي بحراني


    اينکه شما مدام براي او از نوزاد بگوييد و از کمک‌هايي که مي‌تواند به عنوان خواهر و برادر بزرگ‌تر داشته باشد، نوعي حس نگراني در او ايجاد خواهد کرد. وقتي به او مي‌گوييد: من هنوز تو را دوست دارم يعني ممکن است دوست نداشته باشم. وقتي مي‌گوييد: تو فرزند اول ما هستي و برايمان خيلي عزيزي يعني فرزند دوم مي‌تواند از اين عزت کم کند. لازم نيست برايش پرانتزي جديد باز کنيد. اگر سوالي کرد و يا نگراني را بروز داد، در موردش با او حرف بزنيد و آرامش کنيد. اگر روزي سه بار بگوييد ني‌ني که بيايد، براي تو خيلي خوب است و از تنهايي در مي‌آيي و… اواحساس مي‌کند ني‌ني که بيايد قرار است اتفاقات بدي بيفتد. موضوع را عادي نشان دهيد و سعي کنيد در رفتارتان تغيير محسوسي احساس نکند.


    عکس‌هاي وقتي آکتور بودم


    آلبوم‌هاي او را بياوريد تا خود را در روزهاي نوزادي خوب تماشا کند. برخي بچه‌ها وقتي نوزاد پف کرده با پوست قرمز را مي‌بينند، وحشت مي‌کنند و فکر مي‌کنند خواهر و برادر آنها مشکلي دارد که ظاهرش به اين شکل است. از روزهاي تولد او به عنوان بهترين روزهاي زندگي‌تان ياد کنيد و بگوييد بسيار خوشحاليد که دوباره مي‌توانيد اين روزها را ببينيد و خانواده‌تان با آمدن کودک جديد‌، شادتر مي‌شود.


    روز واقعه


    روزي که با اسپند و گل و شيريني به خانه مي‌آييد و همه سر‌گرم يک کوچولوي تازه وارد هستيد، فراموش نکنيد در دل فرزند اول‌تان غوغايي به پاست.


    بگذاريد با تمام درد و خستگي که داريد، شما را در آغوش بکشد و ببوسد. بهتر است در زمان ورود نوزاد بغل مادر و يا پدر نباشد. تا هر دوي‌تان بتوانيد فرزند اول را در آغوش گرفته و به او تبريک بگوييد.


    از کمک‌هايي که او قصد دارد به منظور ديده‌شدن انجام دهد، استقبال کنيد البته مراقب باشيد صدمه‌اي به نوزاد وارد نشود.


    اولين روزهاي ورود نوازد


    يادتان باشد تا ديروز فرزند اول شما يکه‌تاز ميدان بود پس به يکباره او را مجبور به گرفتن شريک نکنيد. هر چند نوزاد وقت زيادي از شما مي‌گيرد اما حتماً وقتي را براي فرزند اول اختصاص دهيد. از همسرتان در نگهداري نوزاد کمک بگيريد تا بتوانيد شب براي کودک اول‌تان قصه بخوانيد. موهايش را شانه کنيد، او را در آغوش بگيريد، ببوسيد وگاهي با او بازي کنيد.


    بعضي به اشتباه، تمام وظايف کودک اول را به پدر مي‌سپارند و خود مشغول کارهاي نوزاد مي‌شوند اين يعني فرزند شما در قدم اول احساس مي‌کند، مادر يعني مهم‌ترين منبع آرامش و امنيتش را از دست داده است.


    بهانه‌هاي کاملاً طبيعي


    با تمام تلاشي که مي‌کنيد و همه توضيحات و همراهي‌هايي که از روزهاي بارداري با فرزندتان داريد تا اين تازه وارد را بپذيرد، کاملاً طبيعي است که بد خلقي‌هايي از او ببينيد. گاهي او به يک مرحله قبل در رشد بر مي‌گردد‌، شب ادراري پيدا مي‌کند، انگشت مي‌مکد وحتي کابوس مي‌بيند. اينها مقطعي و گذرا هستند به شرط آنکه آرامش‌تان را حفظ کنيد و عشق و توجه‌تان را از او دريغ نکنيد. اگر حس کرديد عکس‌العمل‌هايش شديد و طولاني است با يک روان شناس صحبت کرده و راه کارهاي مناسب دريافت کنيد.


    يادتان باشد که اگر رفتار غلط شما، حس حسادت را در او نهادينه کند، روزهاي سختي را پيش رو خواهيد داشت.

    سایتی مناسب برای جوونای توی خونه.کلوپ جوونا با موضوعات مفید و سرگرم کننده برای جوونا. www.javonpasand.ir سایت دخترمه حتما سر بزنید.
  • رها مامان ایلیا
    رها مامان ایلیا
    سه شنبه 17 دی 1392 - 08:24
    عــــــــــــــــالی بود . ممنون
    سایت من کاش میشد همچو آواز خوش یک دوره گرد زندگی را بار دیگر دوره کرد...
  • مامان امیرارشا
    مامان امیرارشا
    چهارشنبه 18 دی 1392 - 02:35
    عالیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
    پسرم.. بدون تو حتی سراغ نفس کشیدن هم نمی رم
  • غزل
    غزل
    چهارشنبه 18 دی 1392 - 07:17
    عالی بود میناجون
    همسرم تمام زندگیه منه




---

مشاوره، آموزش و ساخت فروشگاه اینترنتی