نه اصلا نمیومدممممممممممم

اخه الان وقت داشتان گفتن نیست اگه دوست داری خلاصه از داستان رو بهت میگم بعدا کاملش رو

خلاصه شو بگو ...

توی این داستان ده تا بچه هستن و یک پدر و مادر زجر کشیده مبنای داستانمو دختر کوچیک خانواده قرار میدم که خیلی دلشوزو مهربون بوده و این دختر داستان من کوچیکترین عضو خانوادشم هستش و خیلی آرزوها داره
نپوشیدن کفش خواهرهای بزرگ تر -داشتن یه کیف نو واسه دوران مدرسه و خیلی چیزای دیگه

داستان خوبیه .. اما ده تا بچه بر می گرده به دهه 60 .. مکانش کجاهه ؟؟ زمانش کی هست ؟؟ چقدر به این طوری خانواده ها و مشکلات شون احاطه دارین ؟ یا دیدتون از فیلم های مجیدی و ... هست ؟ یا کتاب هائی مثل خمره و ..

پدر خانواده یه کارگر ساده بوده و یه چهار چخی داشته که توی گرمای تابستون و سرمای زمستون تا نصفه های شب مشغول فروش باقالی و شلغم یوده تا بتونه شکم بچه هاش رو سیر کنه
دختر کوچیک داستان من خیلی هوای پدر و مادرش رو داشته
دختری که بعدها توی یه تصادف به کما میره و فوت پدر و مادر توی یک سال

براتون یک پیام خصوبی هم فرستادم ..

بله بر میگرده به دهه شصت

دختره میره تو کما ؟؟ بغدش فوت می شه یا حین زمانی که تو کماهه ، .والدینش فوت می شند ؟

من نمیدونم چطوری پیام خصوصی رو ببینم لطف میکنین راهنمایی کنین

شما خودتون متولد چه دهه ائی هستین و این موارد رو به چشم دیدین یا تو فیلم ها و کتاب ها ؟

سمت چپ بالای صفحه ، زیر اسم تون نوشته

دیدم پیام رو نوشتم واستون

نه دختره زنده میمونه به طرز معجزه آسایی که اونم خودش یه داستان داره دنیای برزخ

دختره زنده می مونه ، بغد پدر و مادرش فوت می شند .. خب بغدش که دختره از کما بیرون میاد ، چه کار شگرفی می کنه ؟

اگه نتونه یک روند ، خاصی ایجاد کنه ، داستان فاقد یک هارمونی میشه و یک داستان بی تاثیر میشه

اتفاقا یه داستان جذاب هستش قراره به امید خدا امسال چاپ بشه

آهان داستانه رو نوشتین .. به سلامتی .... آخرشو تا یک حدی فاش کنید دیگه ...

من زیاد از نظر پرداز ها خبر ندارم ... اما ، تم داستان چیه ؟ اجتماغی ، مغنوی یا موارد دیگه ؟

یه داستان واقعی از زندگی یه دختر کرد