Loading...

  • +29
    مارال
    مارال
    پنجشنبه 13 اردیبهشت 1397 - 07:30

    همسرداری ۲ (1998319 بازدید)

    ادامه پیچ یک رو‌اینجا ادامه میدیم
    چون‌تعداد صفحات زیاد شده بود وصفحه دیر بالا میومد دوباره ایجاد کردم
    خوش اومدین
    بگذریم وببخشیم بخاطر کسی که هرثانیه درحال بخشش است
  • بانو
    بانو
    پنجشنبه 25 مرداد 1397 - 19:30
    سلام
    صبح بخیر
  • +2
    Queen
    Queen
    پنجشنبه 25 مرداد 1397 - 19:39
    سلام به همگی
    منم گزارشمو بگم
    1. دیروز حالم بهتر بود به شوهرم پیام داد و تو پیام متذکر شدم که به خاطرش به جهانی پشت کردم اونم جواب داد و تشکر کرد منو زن وفادار من خطاب کرد
    خدارو شکر کردم که همسرم حدالامکان پیام منو بی جواب نمیزاره
    2. بعدازظهر به دیدن مادرم رفتم و با خواهرم و برادرم و پدر و مادرم گفتیم و خندیدیم شام هم اونجا بودیم انشاءالله در خونه اش همیشه به روی ما باز باشه همه پدر و مادر ها سلامت باشند .
    3. دیشب سیاست به خرج دادم و مظلوم بازی درآوردم و همسرمو برای خواب کشوندم تو اتاق حالا تا امشب خدا بزرگه.
    4. امروز همسرم خونه است کمکم کرد تا برای کارگر چاه کن ساختمان املت درست کنم کلی تشکر کردم و گفتم تو گوجه زنده کردی من تونستم پیاز رنده کنم چای دم کنم و... به خاطر کمک تو بود بوسش کردم و کلی بهش چسبید.
    5. خداروشکر می کنم انرژی منفی تا حدودی ازم دور شد خداروشکر.
  • +1
    بانو
    بانو
    پنجشنبه 25 مرداد 1397 - 19:40
    خب منم امروز انشا مینویسم خخخخ
    عملکردهای مثبت دیروزم به لطف خدا
    1. سه تا کار عقب افتاده داشتم ، دیروز رفتم دنبالشون
    2. مطالعه و ورزش کردم و کتابی که دسته جمعی داریم میخونیم رو تموم کردم
    3. سعی کردم ارتباط چشمی بیشتری با شوهرم برقرار کنم و با نگاهم حس خوب بهش بدم، دو بار ازش تعریف کردم و سعی کردم حسم رو نسبت بهش خوب کنم و بپذیرمش ، همونطوری که خدا منو با عیب ها و خطاهای زیادم از لطف و رحمت خودش بی بهره نذاشته
    اتفاقات خوب دیروز...
    1. خدا رو شکر بخاطر سلامتی خودم و خانوادم که مهم ترین چیزه
    2. خدا رو شکر که همسرم رفتارش دیگه سرد نیست و راحت میگیم و میخندیم
    3. دیشب همبازی پسرم اومد خونمون و باعث خوشحالی پسرم شد
  • +2
    پریناز
    پریناز
    پنجشنبه 25 مرداد 1397 - 19:45
    سلام سلاممم, صبحتون بخیر و شادی, منم که تازه از خواب بیدار شم و تو رختخوابم, شوهرم نمیدونم کی رفت بیرون, من خواب بودم, البته یه لحظه بیدار شدم اما دوباره خوابیدم, دیشب موقع خواب یه چیز گفت ناراحت شدم, گفت بریم اهواز من خونه خواهرت اینا نمیام, این حرف رو یهو بی مقدمه گفت, منم انتظار شنیدنش رو داشتم به خاطر بحث های عروسی اما یه لحظه شوکه شدم, همش با خودم میگفتم چی جوابشو بدم , اما سکوت کردم و چیزی نگفتم, خواستم بگم اگه قرار بر این باشه که بحث های عروسی رو بخوای ادامه بدی که من خودم به سختی دارم هرروز باهاش کنار میام و فراموش میکنم و دلمو با خانوادت صاف کردم , اگه اینطوره که منم بحث رو کش بدم, ولی گفتم ولش کن هیچی نگو تا ایشالله بریم اهواز ببینیم شرایط چطوری میشه, اونموقع اگه رفتار بدی کرد واکنش نشون بدم
    آدلیای قدیمم
  • پریناز
    پریناز
    پنجشنبه 25 مرداد 1397 - 19:47
    یعنی خدا لعنت کنه باعث و بانیه بحث عروسیه ما رو, که به خاطر یه سرک نکشیدن توی دستشویی اینطور خاطره ی بدی به جا گذاشت برای ما, به حدی از این آدم کینه به دل دارم که تا زهرم رو بهش نریزم ول نمیکنم
    آدلیای قدیمم
  • شالیزار
    شالیزار
    پنجشنبه 25 مرداد 1397 - 20:07
    کویین خیلی خوشحال شدم برات ان شالله مستدام باشه رفتار شوهرت
    بانو میبینم که توام به جمع انشا نویس ها پیوستی .خوش اوندی .
    آدلیا جون آفرین که بحث و پیش نکشیدی و واکنش نشون ندادی من فک کنم شوهرت میاد نگران نباش .همین واکنش نشون ندادنت باعث میشه شوهرت پشیمون بشه و بیاد من بارها این روش رو که مارال گفته انجام دادم و نتیجه گرفتم .
    آدلیا ی چیزی تو رفتارت رو خیلی خوشم اومده ان صالله همیشگی باشه درضمن اسفتدم مرتب برا خودتون دود کن عروس خانم .تو چهار گوشه خونه باشه بهتره .
    خوب این اخلاقت رو داشتم میگفتم .خیلی خوشم اومد با خانواده شوهرت ارتباطت خیلی خوبه و تونستی خودتو با شرایط تطبیق بدی آفرین مطمعنم که حواست کامل به همه چی هست .
  • کبوتر
    کبوتر
    پنجشنبه 25 مرداد 1397 - 20:19
    سلام.واماانشای من.اتفاق مثبت دیروز:۱.صبح یک عزیزدلی به هم زنگ زدوباعث خوشحالیم شد،همین زنگشون باعث شدکل روزحالم خوب باشه (مارال جان بهم زنگ زده بودن)۲.سعی کردم پشت تلفن بامامانم زیادحرف بزنمودردودلشوگوش کنم۳.درطول روزایت الکرسیوباصدای بلندخوندم وحس خوبی بهم داد۴.سریه چیزی ازهمسرم دلگیربودم درطول روزکلاباهاش سرسنگین بودم(سرسنگینی به روش مارال جان وتازمانی که خریدارداره).هی بامظلومیت میگفت باشه کبوترباهام حرف نزن۵.همسرم چندبارخواست لجمودربیاره من کاملا خونسردبودم وفقط میگفتم هرجورصلاحه اون کاروبکن،توبهترمیدونی.۶.ازشالی یادگرفتم که باهمسرم زیادبچگانه حرف نزنم ودارم تمرین میکنم،واقعااینطوری فکرمیکنن مابچه ایم وقدرت تصمیم گیری نداریم(شالی جان مرسی به خاطرگفتن این روشت)
    خدایامیدانم که میبینی
  • پریناز
    پریناز
    پنجشنبه 25 مرداد 1397 - 20:26
    مرسی شالی جونم نظر لطفته, راستش از اونجایی که همه میدونید پدر شوهرم یه خوی عصبی بودن و زور گویی رو داره, و اگه روی اون دنده بیوفته زندگی رو به کام همه تلخ میکنه به خاطر شوهرم نمیخوام باعث کاری بشم که آرامشش بهم بریزه و تا اونجا که تونستم خودمو باهاشون همسو کردم, البته موقع عروسی یه سری بحث ها پیش اومد و منم یه بار واسه همیشه دلو زدم به دریا و جلوی پدر شوهرم ایستادم و گفتم شما بیست و پنج سال تلاش کردی تا بچه ات رو اونجوری که میخوای تربیت کنی ولی من در عرض چند ماه خودمو باهاتون وقف دادم و من جلوی بابای خودمم دولا راست نشدم که توی این مدت جلوی شما شدم خلاصه همه ی حرفای توی دلمو زدم بهش, و البته بابام هم صبرش تموم شد و بهش تذکر داد که دختر من مثل زنت و بچه هات نیست که بتونی امر و نهی کنی و مدام دستور بدی, این رفتار از بابای من که خیلی صبرش بالاست یه مقدار عجیب بود و فهمیدن چقد خون ما رو تو شیشه کردن, البته هنوز هم طلبکار هستن, اما سعی کردم همه چیزو فراموش کنم, همیشه به این اعتقاد داشتم شوهری که از خانواده اش جدا باشه مثل یه آدم افسرده میشه منم دلم یه آدم افسرده رو نمیخواد, پس سعی میکنم کنار بیام
    آدلیای قدیمم
  • پریناز
    پریناز
    پنجشنبه 25 مرداد 1397 - 20:27
    راستی مرسی که اسفند رو هم یادآوری کردی الان پا میشم دود میکنم
    آدلیای قدیمم
  • شالیزار
    شالیزار
    پنجشنبه 25 مرداد 1397 - 20:27
    خواهش میکنم کبوتر جون .خدا راشکر که حال دیروزت خوب بوده .
    آره واقعا شوهرم منو بچه و لوس میدونه .من خیلی دارم رو خودم کار میکنم تو این زمینه .
    البته این مورد رو من تو درس های رویا جون خوندم و بکار گرفتم .دست رو یاجونم درد نکنه و خیر ببینه الهی
  • شالیزار
    شالیزار
    پنجشنبه 25 مرداد 1397 - 20:31
    اوهوم.آدلیا خیلی کار خوبی میکنی .آرامش خونه و زندگی وهمسر مهمترین جیزه .
    این نکته آخرت عالیه .عالی
    آره مردا که از خانوادشون دور باشن افسرده میشن
  • پریناز
    پریناز
    پنجشنبه 25 مرداد 1397 - 20:34
    تآره بخدا مطمئنم توی این یه مورد شوهرم اصلا تحمل دوری خانوادش رو نداره, من تونستم از خانوادم دور باشم اما میدونم اون نمیتونه, البته بخشیش هم بومیگرده به اینکه شوهرم وقتی خونه هست رفتار های پدرش رو یه طورایی مدیریت میکنه که دعوا پیش نیاد وقتی نباشه هر روز میوفته به جون دخترش و زنش, من پاشم برم یکم به خودم و کارام برسم که امشب عروسی داریم
    آدلیای قدیمم
  • شالیزار
    شالیزار
    پنجشنبه 25 مرداد 1397 - 20:36
    برو بسلامت .ماشالله چقدر عروسی دارین بابا .خوش بگذره
  • مارال
    مارال
    پنجشنبه 25 مرداد 1397 - 21:02
    سلام
    پری این عکسای خوشگلت وبزار من از قافله عقب موندم
    بگذریم وببخشیم بخاطر کسی که هرثانیه درحال بخشش است
  • پریناز
    پریناز
    پنجشنبه 25 مرداد 1397 - 21:02
    آره این تابستون همش عروسی بارونه, من که دیگه خسته شدم
    آدلیای قدیمم
  • پریناز
    پریناز
    پنجشنبه 25 مرداد 1397 - 21:03
    به روی چشم مارال جان, عکس عروسیمو بذارم؟
    آدلیای قدیمم
  • پریناز
    پریناز
    پنجشنبه 25 مرداد 1397 - 21:03
    راستی عکس عروسیمو که دیدی فکر کنم
    آدلیای قدیمم
  • مارال
    مارال
    پنجشنبه 25 مرداد 1397 - 21:04
    هرچی عشقته
    بگذریم وببخشیم بخاطر کسی که هرثانیه درحال بخشش است
  • مارال
    مارال
    پنجشنبه 25 مرداد 1397 - 21:05
    عاشق فیلم پدرم
    عاشق این نوع سبک زندگی ودلسوزیم
    بگذریم وببخشیم بخاطر کسی که هرثانیه درحال بخشش است
  • مارال
    مارال
    پنجشنبه 25 مرداد 1397 - 21:06
    منم ازامسال تولد حضرت علی واسه سلامتی همسرم روزه میگیرم اونم تولد حضرت زهرا واسه من
    همین چیزا مثل شارژ کردن عشق میمونه
    بگذریم وببخشیم بخاطر کسی که هرثانیه درحال بخشش است





---

مشاوره، آموزش و ساخت فروشگاه اینترنتی