- +29
مارال ادیتور
ارسالها: 0
عضویت: 23 اردیبهشت 96پنجشنبه 13 اردیبهشت 1397 - 07:30 همسرداری ۲ (1999930 بازدید)
ادامه پیچ یک رواینجا ادامه میدیم
چونتعداد صفحات زیاد شده بود وصفحه دیر بالا میومد دوباره ایجاد کردم
خوش اومدین کیانا عضو
ارسالها: 0
عضویت: 7 اردیبهشت 96جمعه 27 مهر 1397 - 01:40 مایده هژبری کیه؟کیانا عضو
ارسالها: 0
عضویت: 7 اردیبهشت 96جمعه 27 مهر 1397 - 01:42 اهان اره شبیهشهههحوریه عضو
ارسالها: 0
عضویت: 2 مهر 96جمعه 27 مهر 1397 - 01:45 خخخخخ خالممممم همينو گفتکیانا عضو
ارسالها: 0
عضویت: 7 اردیبهشت 96جمعه 27 مهر 1397 - 01:46 فعلا بایپارمی عضو
ارسالها: 0
عضویت: 24 تیر 96جمعه 27 مهر 1397 - 02:18 کیانا جون پسرم سه سال و هفت ماهشه دخترم یک سال و هشت ماهشکیانا عضو
ارسالها: 0
عضویت: 7 اردیبهشت 96جمعه 27 مهر 1397 - 04:12 خداحفظشون کنه اذیت نشدی با دوسال اختلاف سنی ؟؟پارمی عضو
ارسالها: 0
عضویت: 24 تیر 96جمعه 27 مهر 1397 - 06:11 چرا شدم ولی خواست خدا بوده ،هم بازین با هم- +1
کفشدوزک عضو
ارسالها: 0
عضویت: 27 اردیبهشت 96جمعه 27 مهر 1397 - 07:28 سلام یه همگی
پارمی جان ان شا ا... پدر و مادر عزیزت به سلامت برن و بیان,
منم مامانم اینا جایی میرن همین جور کلافه و دلتنگ میشم, گاهی هم مثل تو گریه میکنم خخخ
اصلا وقتی نیستن خونه خودمم که باشم همش کلافه ام, خدایی خیلی هوامونو دارن, همشون ماهن, خدا همشونو سلامت کنه... - +1
پارمی عضو
ارسالها: 0
عضویت: 24 تیر 96جمعه 27 مهر 1397 - 07:33 کفشدوزک جونم خدا خانوادتو نگه داره
من امشب همش تو شهر سرگردون بودم
آخرشم طاقت نیاوردم زنگ زدم داداشم اومد رسوندم خونه با خودم آوردمش داخل
هیچی بدتر از بی کسی و غربت نیست الهی شکر که خانواده ای داریم دلمون خوش باشه به بودنشون پریناز عضو
ارسالها: 0
عضویت: 24 اردیبهشت 97جمعه 27 مهر 1397 - 07:37 پاری شوهرت رفت؟پریناز عضو
ارسالها: 0
عضویت: 24 اردیبهشت 97جمعه 27 مهر 1397 - 07:39 منم که شوهرم امشب با دوستاش دو رهمی داشتن, رفت بیرون, منم دیدم ماهواره فیلم به وقت شام رو نشون میده نشیتم نگاه کردم, بعدشم رفتم یه دوش گرفتم الان اومدم بیرون از حمامQueen عضو
ارسالها: 0
عضویت: 23 اردیبهشت 96جمعه 27 مهر 1397 - 07:41 شما واقعا خیلی پررو هستید ازتون انتظار نداشتمکفشدوزک عضو
ارسالها: 0
عضویت: 27 اردیبهشت 96جمعه 27 مهر 1397 - 07:41 مهربان جان ممنون که با مشغله زیاد وقت گزاشتی و از تجربه هات نوشتی...
پارسال که صبحا خلوت بودنی کنار همسرم یه فاصله کوتاه از خ مامانم اینا تا خ خودمو برای تمرین رانندگی میکردم یه سری تو کوچه پیچیدنی یه ماشین اومد جلوم , عکس العمل سریع و درستی نشون ندادم , همسرم با عصبانیت سرم داد زد و بعدم جابجا شدیم تا رسیدیم خونه, خیلی واکنش تندی نشون داد بدجور خورد تو ذوقم بعد دید ناراحتم برا اینکه از دلم دربیاره شروع کرد به مسخره کردنم که رفتی تو دیوار, پیرمرد بقالی از ترسش رفت تو مغازه, خلاصه گند زد به حالم و هی بدترش کرد, دیگه ترسیدم و نشستم پشت فرمون, با اینکه هیچ اتفاقی هم نیوفتاد ولی رفتار اون باعث شد من اعتماد ب نفس رانندگیم رو از دست بدم و فکر کنم استعداد ندارم خخخ
حالا بعد یکسال با چنان ترسی میشینم پشت فرمون اونم دو سه بار خیلی کوتاه که قلبم میاد تو حلقم, همش احساس میکنم عکس العملم کنده, و در رانندگی باید سریع بود!!!
آدلیا جان یک دنیا ممنون که تجربه ات رو نوشتی دوستم
راستش چند روز پیش خارج شهر جای خلوتی بود بدون همسرم یه ربعی تنها تمرین کردم واسه دل خودم, اونقدر خوب و اروم بودم که حد نداره, وقتی کسی کنارم هست بدتر استرس میگیرم, اگه همسرم یکم بیشتر وقت بزاره منم مثل شما ان شا ا... بتونم چند باری تمها برم ترسم بریزه, اول هر کاری سختع خیلی جرات میخواد, منم که کلا سوسول
ان شا ا... که منم بتونم.کفشدوزک عضو
ارسالها: 0
عضویت: 27 اردیبهشت 96جمعه 27 مهر 1397 - 07:50 پارمی جان ممنون
عزیزم اونجور نگو غریب, خدارشکر خانودات نزدیکتن, خدا برات نگهشون داره
غصه نخور, ان شا ا... خدا به خانواده همسرت هم کمی انصاف و محبت در رابطه با عروس گلی مثل تو بده, تا قدرتو بدونن و مدام هواتو داشته باشن...
توکلت به خدا باشه و ان شا ا... که خود اقا صاحب الزمان هوای زندگیتو داشته باشه, اینا که باشن غریب نیستی هیچ وقت عزیزمکفشدوزک عضو
ارسالها: 0
عضویت: 27 اردیبهشت 96جمعه 27 مهر 1397 - 07:53 شب بخیر دوستای گلم
پسرم استثنا امروز زود خوابیده, همسرم هم شیفته منم برم لالاپارمی عضو
ارسالها: 0
عضویت: 24 تیر 96جمعه 27 مهر 1397 - 07:59 اره عزیزم رفت منم از شش بیرون بودم تا نهپارمی عضو
ارسالها: 0
عضویت: 24 تیر 96جمعه 27 مهر 1397 - 08:02 وای فدات شم چقد خوب گفتی چه ارامشی دادی
کفشدوزک گفته:پارمی جان ممنون
عزیزم اونجور نگو غریب, خدارشکر خانودات نزدیکتن, خدا برات نگهشون داره
غصه نخور, ان شا ا... خدا به خانواده همسرت هم کمی انصاف و محبت در رابطه با عروس گلی مثل تو بده, تا قدرتو بدونن و مدام هواتو داشته باشن...
توکلت به خدا باشه و ان شا ا... که خود اقا صاحب الزمان هوای زندگیتو داشته باشه, اینا که باشن غریب نیستی هیچ وقت عزیزم- +1
کژال عضو
ارسالها: 0
عضویت: 24 اردیبهشت 96جمعه 27 مهر 1397 - 09:51 سلام مهربان جان,ممنونم,
شماخوبی؟؟
بچه هاتون چطورن ؟
ممنون ک به یادم بودین
مهربان گفته:کژال خانم معلومه زیر آبی هستیا
حالت خوبه؟ دختر گلت خوبه؟ Queen عضو
ارسالها: 0
عضویت: 23 اردیبهشت 96جمعه 27 مهر 1397 - 16:25 سلام صبح بخیرQueen عضو
ارسالها: 0
عضویت: 23 اردیبهشت 96جمعه 27 مهر 1397 - 16:43 کفشدوزک عزیزم
من از سال 93 دارم رانندگی می کنم یه کم جسارتم بالا است فکر کن هنوز تعلیم ندیده نشستم پشت فرمون گاهی فکر می کنم چه کار احمقانه ای کردم البته خواهرزاده ام کنارم بود اما پدالی زیر پاش نبود
اگه کندی باید تمرین کنی سرعتت بالا بره دست و پات هماهنگ باشه مخصوصا پاهات با هم
یه وقت پدال اشتباه انتخاب نکنی
خودم همون اوایل شیشه جلو کوبیدم به زیر راه پله اون موقع ماشین بی رنگ بود که به لطف من رنگ دار شد به جای ترمز گازو گرفتم خخخ
تا یه هفته وحشت داشتم بشینم پشت فرمان
ولی به خودم گفتم الان نشینی هیچ وقت نمی تونی خلاصه نشستم و خداروشکر ترسم ریخت
الانم وارد پارکینگ میشم پامو میزارم رو ترمز تا برسم جای خودم خخخ
با شوهرت هیچ نشین اینا خدای استرسن یعنی اگه تو رانندگی صد هم باشی با داد و بیداد و غر الکی میارن به ده می رسوننت
این بود تجربیات من
آخرين وبلاگها