Loading...

  • +29
    مارال
    مارال
    پنجشنبه 13 اردیبهشت 1397 - 07:30

    همسرداری ۲ (2000142 بازدید)

    ادامه پیچ یک رو‌اینجا ادامه میدیم
    چون‌تعداد صفحات زیاد شده بود وصفحه دیر بالا میومد دوباره ایجاد کردم
    خوش اومدین
    بگذریم وببخشیم بخاطر کسی که هرثانیه درحال بخشش است
  • یگانه
    یگانه
    پنجشنبه 29 فروردین 1398 - 08:14
    ماشاالله به خلاقیت =d> حوریه گفته:
  • یگانه
    یگانه
    پنجشنبه 29 فروردین 1398 - 08:17
    حیف من بلد نیستم عکس بذارم
    وگرنه از گل های رو نرده ایوونمون ، از سبزی های باغچه از بچه اردک هامون عکس میذاشتم
  • +8
    مهربان
    مهربان
    پنجشنبه 29 فروردین 1398 - 22:40
    سلام به همه دوستان عزیز
    سال جدید برای همتون پر از دلخوشی و سلامتی
    دلم برای همتون تنگ شده بود
    اما چون مدتی نیومده بودم و صفحه ای که سیو داشتم رفته بود و رمزم رو تو یادم نبودم نتونستم پیام بذارم
    ولی چند بار اینجا سر زده بودم
    امروز شانسی رمز رو زدم درست دراومد ☺️
    انشاءالله همه در خوشی باشید
    مایده جان نهال جان حوریه جان و ....
    و همه دوستان خوبم
    به یاد همتون هستم و دعاگوتون
    شما هم منو دعا کنید
  • +2
    baraaan
    baraaan
    پنجشنبه 5 اردیبهشت 1398 - 21:13
    سلاااااام بچه‌ها خیلی خوشحال شدم اومدین :xخداروشکر
    با خدا باش پادشاهی کن,بی خدا باش هرچه خواهی کن
  • baraaan
    baraaan
    پنجشنبه 5 اردیبهشت 1398 - 21:14
    حوریه جان کارت دارم اومدی پست بذار
    با خدا باش پادشاهی کن,بی خدا باش هرچه خواهی کن
  • +2
    پری
    پری
    جمعه 6 اردیبهشت 1398 - 00:36
    سلام خوبین؟
  • پری
    پری
    جمعه 6 اردیبهشت 1398 - 00:36
    حوریه جون عکسایی که گذاشتی خیلی پرانرژین
    ممنون
  • +1
    آرامش
    آرامش
    دوشنبه 9 اردیبهشت 1398 - 00:56
    سلام به دوستای گل و گلاب :d
    چقدر دلم برا اینجا تنگ شده بود
  • +4
    آرامش
    آرامش
    دوشنبه 9 اردیبهشت 1398 - 01:04
    زندگی منم مثل سابق بر اینکه حضورم پر رنگ تر بود
    هم خوبی هایی داره هم نقص های مثل مسائل مالی یا خصوصیات خاص همسر جان و و و
    اما من راضیم :)
    و امید دارم روز به روز همه چی بهتر شه
    اگه نشد هم مجبورم خودم کمر همت ببندم و مدیریت کنم :d
    البته خیلیییییییی سخته
    چون بالاخره پیش میاد که یک روز در سال آدم سر کیف نباشه خوش اخلاق نباشه و انوقته که همسر جان کاملا خلقش برمیگرده منظورم اینه اگه من آروم باشم ایشون هم آرومه و لاغیر 8-}
    اما خب منم هر روز به خودم میگم به هر حال اینجوریه دیگه
    وظیفه منه مدیریت کنم به خاطر آرامش بچم خودم همسرم و...
  • +5
    آرامش
    آرامش
    دوشنبه 9 اردیبهشت 1398 - 01:15
    امروز همسر جان خیلی کوک نبود
    میگفت یکی از دوست هاش بیست میلیارد براش قرار صادر کردند
    در عرض دو ساعت پدرش بهش پول رو رسوند
    تقریبا مثل آب خوردن :d
    کم پیش بیاد به اصطلاح کف کنه
    کلا راجع به هر چی جوری برخورد میکنه انگار چیز خاصی نیست :))
    ولی وقتی این مسئله رو امروز متوجه شده بود
    باعث شد یکم بره تو فکر شایدم یه نمه حسرت :(
    باهام تلفنی حرف زد
    گفت زن ما دلش به کارت یارانه خوشه
    بعد طرف پرداخت بیست میلیارد واسش مثل آب خوردن
    منم کلی سر به سرش گذاشتم بابا کلی بستنی میشه خرید خورد کیف کرد با یارانه سه نفر :))
    یا یه بار دیگه زنگ زد
    گفت بابای این دوستم مثل کوه پشت بچش بود
    اونوقت بابای من دم عروسی باید از یکی از بدهکارهاش پول میگرفت یه بار هم نرفت بگه این بچه فامیل دعوت کرده سالن گرفته فلانی پول چی شد
    فقط خونه می خوابید
    یه بار هم تلفن زد خخخ
    دیگه خدا به دل طرف انداخت شب عروسی بیاد پول تالار رو بده...
    گفت مردم بابا دارند حامی دارند پشت دارند اونوقت منم
    از ته دلش هم آه کشید هعییییی روزگار
    اشکم داشت درمیومد
    ولی گفتم تنت سالم باشه
    انشاءالله خدا به خودت بده و خلاصه انرژی مثبت
  • +2
    آرامش
    آرامش
    دوشنبه 9 اردیبهشت 1398 - 01:16
    خب این بود انشاء من
    حوری جون با عکس هات حال کردم
    مهربان جون خوشحال شدم اسمتون رو دیدم
    آدلیا جون خوشحال شدم از خودت خبر دادی
    بقیه هم همه عزیزید و تاج سر
  • +2
    پری
    پری
    پنجشنبه 12 اردیبهشت 1398 - 06:54
    سلاااام
    خوبین؟
    شبتون بخیر وپرازشادی :)
    چقد خوبه که اینجا چندوقته پست میذارید

  • +3
    پری
    پری
    پنجشنبه 12 اردیبهشت 1398 - 06:55
    یک عمر باید بگذرد

    تا بفهمیم بیشتر غصه هایی که خوردیم
    نه خوردنی بود نه پوشیدنی
    فقط دور ریختنی بود...
    و چقدر دیر می فهمیم که
    زندگـی همین روزهاییست که
    منتظـر گذشتنش هستیم ...
  • پری
    پری
    جمعه 20 اردیبهشت 1398 - 22:12
    سلاااام
    خوبین؟
  • +2
    پری
    پری
    جمعه 20 اردیبهشت 1398 - 22:13
    نماز روزه هاتون قبووول
  • کیا
    کیا
    شنبه 21 اردیبهشت 1398 - 18:03
    سلام روز بخیر
    یک خبر . . خبر برای خانم های تاپیک همسرداری . . .
    با توجه به مشکلات سایت نینی پیچ و مناسب نبودن ان با گوشی های همراه
    اقای زاهد با سایت زیباکده هماهنگی کرده اند که اگر مایل بودید ادامه همسرداری را در سایت زیبا کده ادامه دهید. سایت زیبا کده برای گوشی مناسب شده
    و مدیریت تاپیک و ازادی بحث ها نیز قطعا مثل همینجا خواهد بود
    https://www.zibakade.com/
    سایت من سخاوت آن است که به من ببخشي آنچه را که بيش از من به آن نياز داری.
  • کیا
    کیا
    شنبه 21 اردیبهشت 1398 - 18:11
    سایت من سخاوت آن است که به من ببخشي آنچه را که بيش از من به آن نياز داری.
  • +1
    Roshaaa
    Roshaaa
    یکشنبه 22 اردیبهشت 1398 - 10:46

    سلووم خوشكلااا نماز روزه هاتون قبول باشه
    منم يادتون نره دعا كنيد
    خخخخ يادم رفت بيام باز اينجا ادامه پيغامي كه گذاشتم
    بر من كه خيلي چيزا اتفاق افتاد اين مدت
    مثل فيلما شده زندگيم
    هنوزم كماكان با همسرم هستم هنوزم همون مشكلا!!!!
  • +1
    Roshaaa
    Roshaaa
    یکشنبه 22 اردیبهشت 1398 - 10:48

    حوريه جونم خوبي
    من عاشق نان خرمايي ام همرو خوردي؟؟ :-w
    بچه ها مارال جون كجاس نيست نيني نداره ديگه؟؟
  • Roshaaa
    Roshaaa
    یکشنبه 22 اردیبهشت 1398 - 11:02
    بچه ها يادتونه چقدر اينجا غر ميزدم كه شوهرم درست نشده و شما همش سرزنشم ميكردين كه رفتارم خوبنيست
    مارال كه راستشو بخواين ازش دلخورم :(
    اما همه حرفام راست بود و يه نفر سوم بازم تو زندگيمون بود
    من سر دير اومدن و نيومدن خونه همسرم خواستم ازش جدا شم و رفتم خونه بابام
    خودش اومد باز كلي منت كشي من اصلا به مامانمينا نگفتم ميخوام اشتي كنم
    ٣ روز اومد خونه و باهم خيلي خوب بوديم
    يهو باز لو رفت و بازم عكسش رو با يكي ديگه ديدم دنيا رو سرم خراب شد
    اومد به پام افتاد گفت جون بچمون نكن تورو خدا و كلي التماس
    گفتم تموم شد
    ازش حق طلاق گرفتم مهريه هم ماهي يه تومن تا ١ سال
    چون اصلا پولي نداشت كه بگيرم
    اونم با بي رحمي تمام گفت بچه مال تو ديگه نميام ببينمش
    ١ ماه نديديم همو تا باباش مرد
    بابام منو مامانمو دخترمو برد رفتيم خونشون همون شب
    دخترم اونو ديد نيم ساعت زارررر زد از بغلش نميومد بغل ما
    تو ماشين تا برسيم خونه گريه كرد
    باز اومد منت كشي گفت تعهد ميدم هرچي كه تو ميگي بشه بخاطر بچه كوتاه بيا
    دوربين مغازشو برام ريخت گفت همش چكم كن اگه خطا رفتم هركاري خواستي بكن
    رفت با بابام حرف زد گفت پدر بالاسرم نبوده راه درستو نشونم بده بهم فرصت بدين
    خلاصه كلي.....
    ١ ماه عالي بود همش خونه بود
    بعد ١ ماه باز شروع كرد باورتون ميشه؟؟؟ باز نيومدناش سرد بودنش سرد جواب دادناش!!!
    تازه قمار كردنم ياد گرفت خيلي راحت پول باخت رفتن تهديدش كردن
    منم مجبور شدم به بابام گفتم چكشو پاس كرد
    بابام كلي شب عيد كمك ماليش كرد گفت دوستاتو بزار كنار
    بعد حتي شب عيد هم كوفتمون كرد! چون گفت خونه مامانم بايد بمونيم سال تحويل منم قبول نكردم
    مسافرت عيد رو هم نگم ابرومو پيش فاميلاش برد!!!
    خيلي زياده تا اينجاشو خونديد نظراتونو بگيد لطفا تا بقيشو بگم





---

مشاوره، آموزش و ساخت فروشگاه اینترنتی