- +55
مارال ادیتور
ارسالها: 0
عضویت: 23 اردیبهشت 96شنبه 23 اردیبهشت 1396 - 22:13 اموزش همسرداری (6836931 بازدید)
سلام به همه دوستای خوبم
امیدوارم اینجا بتونیم باهم دیگه مشکلاتی رو که تو زندگیمون بوجود میاد رو بی دردسروبحث وکشمکش حل کنیم میتیل عضو
ارسالها: 0
عضویت: 28 اردیبهشت 96پنجشنبه 13 اردیبهشت 1397 - 07:04 بله
اینم میگذره عزیزم
[size= 13px]مارال گفته:[/size]هعییییییی این نیز بگذرمارال ادیتور
ارسالها: 0
عضویت: 23 اردیبهشت 96پنجشنبه 13 اردیبهشت 1397 - 07:04 با فیلم اوای باران اینقدر گریه کردم که چشام داره درمیادمیتیل عضو
ارسالها: 0
عضویت: 28 اردیبهشت 96پنجشنبه 13 اردیبهشت 1397 - 07:05 اواااا
بیکاری آجی
مگه چماتو از سر راه آوردی؟
مارال گفته:با فیلم اوای باران اینقدر گریه کردم که چشام داره درمیاد- +1
مارال ادیتور
ارسالها: 0
عضویت: 23 اردیبهشت 96پنجشنبه 13 اردیبهشت 1397 - 07:05 گریه میکنم ارومتر میشم میتیل عضو
ارسالها: 0
عضویت: 28 اردیبهشت 96پنجشنبه 13 اردیبهشت 1397 - 07:07 مارال گفته:گریه میکنم ارومتر میشممیتیل عضو
ارسالها: 0
عضویت: 28 اردیبهشت 96پنجشنبه 13 اردیبهشت 1397 - 07:07 تلگرام وصل شدمارال ادیتور
ارسالها: 0
عضویت: 23 اردیبهشت 96پنجشنبه 13 اردیبهشت 1397 - 07:14 بسلامتیبانو عضو
ارسالها: 0
عضویت: 31 تیر 95پنجشنبه 13 اردیبهشت 1397 - 07:22 سلامی دوباره- +1
بانو عضو
ارسالها: 0
عضویت: 31 تیر 95پنجشنبه 13 اردیبهشت 1397 - 07:23 مارال میخوای گریه کنی بیا خودم برات حرف میزنم اشکت دزمیاد منم سبک میشم خخخ مارال ادیتور
ارسالها: 0
عضویت: 23 اردیبهشت 96پنجشنبه 13 اردیبهشت 1397 - 07:26 بگو
الان دلم گریه داره
دارم میترکم
بانو گفته:مارال میخوای گریه کنی بیا خودم برات حرف میزنم اشکت دزمیاد منم سبک میشم خخخبانو عضو
ارسالها: 0
عضویت: 31 تیر 95پنجشنبه 13 اردیبهشت 1397 - 07:27 چرا مارال جون
خودت حرف بزن یه ذره
شاید سبک شدی
اینهمه به حرفای ما.گوش دادی
لایق نمیدونی ما رو؟- +1
مارال ادیتور
ارسالها: 0
عضویت: 23 اردیبهشت 96پنجشنبه 13 اردیبهشت 1397 - 07:31 نه عزیزم ااین چه حرفیه
مشکل شخصیتیم اینه که نمیتونم حرف بزنم اگه میتونستم که خوب بود مارال ادیتور
ارسالها: 0
عضویت: 23 اردیبهشت 96پنجشنبه 13 اردیبهشت 1397 - 07:32 ادامه تاپیک اینجا
http://forum.ninipage.com/housekeeping/857390#topic_857390هندوانه عضو
ارسالها: 0
عضویت: 23 اردیبهشت 96دوشنبه 17 اردیبهشت 1397 - 09:33 میبینم که باز اینجا رونق گرفته
بچه ها لطفا برای من و بچه م و اطرافیانم دعا کنید، مادرشپهرم اینا سفر بودن شب که رسیدن مستقیم رفتن درمانگاه گفتن حال مادرشوهرم خوب نیست، خلاصه ما هم رفتیم درمانگاه، از اونجا بردنش بیمارستان، ظاهرا مننژیت داره، جواب ازمایشش فردا میاد که مشخص بشه نوع واگیر هست یا نه، خطر از بیخ گوشش گذشت، دیرتر میرفت معلوم نبود چی میشد، دعا کنید واگیر نباشه وگرنه همه موت در معرض خطریمنغمه جووون عضو
ارسالها: 0
عضویت: 6 تیر 96پنجشنبه 20 اردیبهشت 1397 - 06:57 سلام خانمای گل یه سر به کانال لباس خوابمون بزنین
Sogolylebas@نغمه جووون عضو
ارسالها: 0
عضویت: 6 تیر 96پنجشنبه 20 اردیبهشت 1397 - 07:00 لینک بالا رو داخل کانال یاب تلگرامتون بزنین
سوگولی لباسنغمه جووون عضو
ارسالها: 0
عضویت: 6 تیر 96پنجشنبه 20 اردیبهشت 1397 - 20:21 لینک کانال لباس خواب
https://t.me/joinchat/AAAAAEocufGX1a1MFqdG_wصدف عضو
ارسالها: 0
عضویت: 24 اردیبهشت 96سه شنبه 12 تیر 1397 - 11:32 سلام به دوستای گلم
بعد از مدتها رمزمو پیدا کردم
مارال جونم دلم برات تنگ شده بودددددددددRoshaaa عضو
ارسالها: 0
عضویت: 2 شهریور 96یکشنبه 10 شهریور 1398 - 03:50
سلام خوبین
بچه هاااا من خیلی به مشاورتون احتیاج دارم
به خدا فقط اینجا به ذهنم رسید جای مشاوره
شماها دیگه جریان منو میدونینRoshaaa عضو
ارسالها: 0
عضویت: 2 شهریور 96یکشنبه 10 شهریور 1398 - 04:06 من تعریف میکنم خوندین نظراتونو بنویسید بخونم
من ا ماه و نیم پیش تو پارک با همسرم دعوام شد
دختر خالم و شوهرش پسر عموم خانوادم همه بودن... مامان اونم بود
جلو همه گفت من بدون زن و بچم راحتم مسافرت مجردی حال میکنم برم .. کلا هی ازینجور حرفا میزد
منم برگشتم نگاش کردم منظورم این بود یعنی چی این حرفا جلو جمع
یهو شروع کرد داد زدن تو بیخود میکنی منو چپ چپ نگاه میکنی پیش همه منم هیچینگفتم همینجوریهنگ کرده بودم اصلا!
اومد جلو بزنم تو گوشت جلو ننه بابات منو اینجوری نگا میکنی فک میکنی من میترسم ازشون!!!
منم پاشدم گفتم میخوام برم خونه رفتیم اونورتر دعوامون شد باز تو خیابون زد تو گوشم مثل دیوونه ها داددد میزد!!
من کیلیدو گرفتم رفتم خونه با روشا
اونم میخواست بیاد من گفتم بگین نیاد دعوامون نشه جلو روشا
فرداش اومد ریلکس.. مامان بابام گفتن آبرومونو برده دیگه تموم کن
منم گفتم باشه
اومد وسایلاشو ورداشت رفت
منم همون موقع رفتم پیش بابام کار کنم یه بخش جدید که همه پرسنلش اقا بودن
باید با مدیر بخشمون خیلی حرف بزنم و هماهنگ کنم اونجام همش پیش همیم
اون بهم هی پی ام داد منم ازش خوشم اومده بود از اینکه رفتارش مثل همسرم نیست با شخصیت و تحصیلکردس.. نمیدونم ولیخر شدم باهاشدوست شدم !!! تورو خدا سرزنش نکنید بهمپیشنهاد بدید چه کاری درسته؟؟؟
آخرين وبلاگها