- +55
مارال ادیتور
ارسالها: 0
عضویت: 23 اردیبهشت 96شنبه 23 اردیبهشت 1396 - 22:13 اموزش همسرداری (6836966 بازدید)
سلام به همه دوستای خوبم
امیدوارم اینجا بتونیم باهم دیگه مشکلاتی رو که تو زندگیمون بوجود میاد رو بی دردسروبحث وکشمکش حل کنیم میتیل عضو
ارسالها: 0
عضویت: 28 اردیبهشت 96شنبه 3 تیر 1396 - 22:41 خودش گفت.
وقتی آخرینبار اومدنش ب اینجارو کنسل کرد بهونش این بود بابا رو میخوام ببرم سفر خودش نمیتونه رانندگی کنه.
منم نمیام.
بعد من گفتم هر جور صلاح میدونی.
ولی این قضیه مال ی هفته پیش بود میتونست بیاد اینجا باز برگرده.
یا میتونست ب من تعارف کنه تو هم بیا.
آخه شهر ما سر راهشه- +1
میتیل عضو
ارسالها: 0
عضویت: 28 اردیبهشت 96شنبه 3 تیر 1396 - 22:42 میسی شهیره مهلبون میتیل عضو
ارسالها: 0
عضویت: 28 اردیبهشت 96شنبه 3 تیر 1396 - 22:45 ابرو ولشون کن انقدر حرص نخور خواهرمیتیل عضو
ارسالها: 0
عضویت: 28 اردیبهشت 96شنبه 3 تیر 1396 - 22:47 بجه ها دلم واسه مظلوم بودن شوهرم میسوزه.
ولی از طرفی درک نمیکنم چرا انقدر منو نادیده میگیرهمیتیل عضو
ارسالها: 0
عضویت: 28 اردیبهشت 96شنبه 3 تیر 1396 - 22:49 حالم بده گشنمهمیتیل عضو
ارسالها: 0
عضویت: 28 اردیبهشت 96شنبه 3 تیر 1396 - 22:50 پاری بوگو چی گفت دیگه- +1
Ebru عضو
ارسالها: 0
عضویت: 24 اردیبهشت 96شنبه 3 تیر 1396 - 22:51 خلاصه تمام برج عروسی رو که شوهرم قرض کرد از لباس عروس لباس پاتختی ارایشگاه همه چی رو شوهرم خودش قرض کرد که هم به من نگه قضیه چیه بعد از شش سال التماس که تونسته بود موافقت خانوادم رو جلب کنه خجالت می کشید بگه بابای دروغ گوم خالی میبنده داره به خدا یه قرون هم نداره هم چاره ایی نداشت ما فکر میکردیم باباش بهش پول داده
فقط تو بیشتر خریده ها میدیدم شوهرم اخم داره نمی فهمیدم برا چی
دو ماه به عروسی به پدر شوهرم گفتم پدر جون قصد دارید برا سرویس طلا هزینه کنید گفت بله عروسم برلیان هم بردار حتما خدا اصلاحش کنه که نافش رو با دروغ بستند
عاقا دو روز مونده بود به عروسی خبری از سرویس نبود من ه خنگ هم پیش خاله هام مامانم خواهرهام گفته بودم با ذوق که پدر شوهرم چی گفته
فقط کسی که نامزد باشه دو روز به عروسیش مونده باشه با وعده وعید خام شده باشه پیش اینو اون گفته باشه سرویس پدرشوهرم گفته هر جور دوست داشتی وردار برلیان بردار بعد دو روز مونده به عروسی نگرفته باشه
حال منو درک میکنه میتیل عضو
ارسالها: 0
عضویت: 28 اردیبهشت 96شنبه 3 تیر 1396 - 22:52 پاری عکس کاربریتو می بینم یاد شوهرم میفتم دلم میگیرهمیتیل عضو
ارسالها: 0
عضویت: 28 اردیبهشت 96شنبه 3 تیر 1396 - 22:54 همش بهم میگفت جوجوی من کیه؟؟
منم می گفتم منم منم خخخخ
بعد اون میگفت جیک جیک کن برام- +1
عسل عضو
ارسالها: 0
عضویت: 24 اردیبهشت 96شنبه 3 تیر 1396 - 22:59 سلام خوبین !؟چه خبر؟من اون شب خونه خواهرشوهرم رفتم خداروشکر خوب بود فقط ما رو دعوت کرده بود با پدرشوهر مادرشوهرم ،دیروز هم خداروشکر روز خوبی بود رفتیم بیرون ،شب هم مادرم زنگ زد برای شوهرم بیچاره اصرار کرد شوهرم راضی شد افطار رفتیم خونه مامانم ،منم از شوهرم خواستم کل خانوادشو دعوت کنیم برای افطاری اونم گفت الان نه بعد ماه رمضون دعوت کنیم منم گفتم باشه . عسل عضو
ارسالها: 0
عضویت: 24 اردیبهشت 96شنبه 3 تیر 1396 - 23:00 دیشبم برای تشکر موقع خواب دستشو بوسیدم خیلی ذوق کرد خخخخ- +1
عسل عضو
ارسالها: 0
عضویت: 24 اردیبهشت 96شنبه 3 تیر 1396 - 23:02 بیرونم که رفتیم کلی ذوق کردم همش میگفتم اخی چقد هوا خوبه حال و هوام عوض شد ،گفت واقعا تو خونه خودمون اکسیژن نبود انقد حال و هوات عوض شد خخخخ گفت چرا بود ولی با تو و بیرون تو فضای سبز ی حال و هوای دیگه داره ،رفتیم سوپر مارکت گفت هر چی دوست دارین بخرین کلی خرت و پرت خریدیم ،شانس ما یجایی رفتیمهمه مسافر بودن و داشتن غذا مبخوردن همونجا جا انداختیم و نشستیم ، Ebru عضو
ارسالها: 0
عضویت: 24 اردیبهشت 96شنبه 3 تیر 1396 - 23:03 دیدم خیلی ابرو ریزی ه
یعنی اون موقع فکر میکردم خیلی بده چون گفتم می خوام بهترین بگیرم اصلا هیچی نگیرم اونم فامیل های ما که اکثرا وضعشون خوبه با یه طلاهای فشنی میان بیا وببین
خلاصه زنگ زدم به شوهرم حرف سرویس رو پیش کشیدم
با ناراحتی با یه عالمه غم تو صداش گفت ندارم دیگه ebru ندارم
من که نمی فهمیدم ندارم یعنی چی فکر کردم بنده خدا حتما از بدو بدو های عروسی خسته شده منظورش اینه بابام نداره خودمم انقدر استرس داشتم از این موضوع زود گذشتم
گفتم می دونم پدر جون زیاد زحمت کشیده
حدس زدم تا الان چیزی نگفتن حتما مشکلی هست می خواستم پیشنهاد بدم اون طلاهایی که برام نامزدی گرفتین بفروشیم بعد بریم طلا برداریم ما اشنا داریم بقیش هم با پول کادوها میدیم نطرت چیه ؟
بعدا گفت می خواستم بهت بگم رو پول کادوها برای قرض هایی که گرفتم حساب کردم
گفتم من که نگفتم بزار دو روز مونده به عروسی هم دل این دختر رو نشکنم یه جوری کار میکنم میدم
گفت باشه بدو بدو حاضر شدم امد دنبالم رفتیم سرویس برداشتم راستی حلقه هم نخریده بودیم همون جا خریدیم اون اشنا هم گیر داد باید بهترین سرویس رو برداری حتی اکه شده هیچ سودی ازت نگیرم که واقعا هم هیچ سودی برا خودش برنداشت
اینم از طلای عروسیکژال عضو
ارسالها: 0
عضویت: 24 اردیبهشت 96شنبه 3 تیر 1396 - 23:07 سلییییی
آخرين وبلاگها